ادبیـــــــــات

 


نخستین گام های زنان در ادبیات معاصرایران
حسن میر عابدینی
 
از دوره ی قاجار تا سال ١۳٢٠ش (سقوط رضا شاه)، كه دوره ی پیدایش ادبیات معاصر ایران است، شمار نویسندگانزن در حدی نیست كه بتوان از كار آنان به‌عنوان یك جریان ادبی قابل توجه یادكرد.
در آن دوره ی زمانی، محدودیت‌های اجتماعی، خانوادگی، تحصیلی و شغلی،فضا را برای آفرینش های زنانه تنگ می ‌كرد. زنان یا چنان گرفتار امور خانه بودند كهنمی ‌توانستند كارهایی  را هم كه توانایی خلقشان را داشتند بیافرینند و یا هنوز بهصرافت داستان‌نویسی نیافتاده بودند. برخی هم كه می ‌نوشتند، موجودیت خود را پشتنام‌های مستعار پنهان می ‌كردند. فضا چنان بود كه آنان اگر هم می ‌خواستند، به نوشتنترغیب نمی ‌شدند زیرا امكانی برای نشر آثار خود نمی ‌دیدند. کوشش زنان در آن دوره صرف كسبحقوق اولیه ی خویش می ‌شد و هنوز امكان گشایش درهای مراكز ادبی را به روی خودنیافته بودند. شركت آنان در جنبش ادبی  بستگی به موقعیتی داشت كه در جامعهبه‌دست می ‌آوردند. در اوایل سده ی بیستم میلادی، گروه كوچكی از زنان تحصیل كرده كه درراه به‌دست آوردن كم ترین امكانات با مخالفت‌ها و تهدیدهای بسیار رو به رو می ‌شدند،آغاز به گشودن مدارس دخترانه ی خصوصی در شهرهای بزرگ و تدریس در آن ها كردند،كانون‌های زنان را بنیاد نهادند و مجله های ویژه ی خود را منتشر كردند (١).
                                               * * *
پس از جنگجهانی اول، مدرسه های دخترانه ی جدید و نشریات زنان دو عامل اساسی در روشنگری برای آزادیزنان بودند. خانم دكتر حسین خان كحال نخستین نشریه ی زنان را با نام دانش در سال ١٢٨٩ ش منتشر كرد. پس از او، مریم عمید مزین‌السلطنه، مدیر مدرسه ی مزّینیه، "به منظوربیداری توده ی نسوان... و تربیت دوشیزگان و تصفیه ی اخلاقی  زنان"، شكوفه  را در طی سال‌های ١٢٩٢ تا١٢٩۷شدر تهران چاپ می ‌كرد. در پی  آنان، نشریات گوناگون زنان در شهرهایاصفهان، مشهد، رشت، شیراز و بندرانزلی انتشار یافتند. صدیقهدولت‌آبادی در ١٢٩۷ش در اصفهان زبان زنان را منتشر می ‌کرد که داستان هایی رقت‌انگیز را به شكل پاورقی در آنچاپ می ‌كرد. اما دیرپاترینِ این‌گونه نشریات عالم نسوان بود كه از سال  ١٢٩٩ تا ١۳١۳ش بهمدیریت نوابه ‌خانم صفوی زیر نظر "مجمع فارغ‌التحصیلان مدرسه عالی اناثیه امریكاییایران" منتشر می ‌شد. هر دو ماه یك بار شماره‌ای از این نشریه در ۳٨ صفحه به قطع كوچك خشتیدر تهران به چاپ می ‌رسید که مطالب آن در زمینه های پزشكی، اداره ی امور خانه و آشپزی،نمونه‌های مد لباس از مجله های امریكا و اروپا، خبزهای ترقی زنان و "مقالات ادبی وآثار منظوم و منثور محترمات ادیبه ایرانی" بود (٢).
پیش از این، در دوره یمشروطیت، نشریات ایرانی خارج از كشور ـ از قبیل اختر و حبل‌المتین ـ اندیشه‌هایتجددطلبانه و ترقی‌خواهانه ی  روشنگران ایرانی را درباره ی "مساله ی زن" مطرح می ‌كردند. وبه‌طوركلی، این مساله به‌عنوان راهی برای حل عقب‌ماندگیی اجتماع، مورد توجه نخبگانفرهنگیی جامعه بود و به‌تدریج چنان اهمیتی یافت كه اغلب روزنامه‌های پیشروبخش‌هایی را به زنان اختصاص دادند.
اما کوشش گسترده ی خود زنان ترقی‌خواهبرای اصلاح نگرش حاكم بر جامعه نسبت به زن، به دوره ی پیش از تشكیل مجلس شورای ملی(١٢٨۵ش) و انتشار روزنامه‌های مشروطه‌خواه در تهران بازمی‌گردد. (۳)
در سال  ١٢٨٦ش نخستین مدرسه ی دخترانه ی ایرانی به نام "دبستان دوشیزگان" توسط بی‌بی‌‌خانم وزیرف، همسر موسی‌خان میرپنج، كه زاده ی قفقاز و دانش‌آموخته ی آنسامان بود، در تهران گشایش یافت اما میزان مخالفت‌ها با این مدرسه به اندازه ای رسید كهبی‌بی خانم ناچار از تعطیل كردن آن شد. در همان سال طوبی ‌خانم آزموده "دبستانناموس" را بنیاد نهاد. این روند ادامه یافت به‌طوری ‌كه در سال  ١٢٩١ ش در تهرانبیش از ٦۳ مدرسه ی دخترانه با ٢٤۷٤ دانش‌آموز فعالیت می ‌كردند.(٤) موانع تحصیل زنان بهمخالفت مردان سنت‌گرا محدود نمی ‌شد، بی ‌علاقگی و بی ‌اعتنایی بسیاری از زنان بهتحصیل نیز مزید بر علت بود. به‌طوری ‌كه تاج‌السلطنه در خاطرات خود از فقر فرهنگیمادرانی انتقاد می ‌كند كه با وجود برپا شدن مدارس جدید، از تحصیل دختران خودجلوگیری می ‌كنند.
                                                        ***
در آستانه ی سال ١۳٠٠ ش تعدد نشریات زنان نشان از افزایش اوقات فراغت و رشدسوادآموزی زنان طبقه ی متوسط شهری و شرکت آنان در شغل های تازه‌ای مانندروزنامه‌نگاری، دارد. آنان همگام با تحولات اجتماعی جدید، ازكنج اندرونی ‌ها به عرصه ی جامعه آمدند و در زمینه‌های گوناگون فرهنگی آغاز به فعالیتكردند. ولی اغلب آنان در آغاز مدافع برنامه ی ناسیونالیستی و تجددطلبانه ی رضاشاه بودند، زیرااعتقاد داشتند كه چنین دولتی می‌تواند اصلاحاتی را كه انقلاب مشروطه در انجام آن هاناكام مانده بود تحقق بخشد. اما "اصلاحات از بالا"ی رضاشاهی از سال  ١۳١٤ش به بعد "بهزیان هرگونه ابتكار مستقل فردی بر صحنه ی كشور" تمام شد. شاه وقتی پایه‌های اقتدارخود را استوار كرد، نشریات و سازمان‌های باقی‌مانده ی زنان را ممنوع و "كانونبانوان" دولتی را جانشین آن ها كرد.(۵)
البته فعالیت ادبی زنان محدود بهروزنامه‌نگاری نبود؛ عده ی قابل‌ملاحظه ی زنان شاعر نشان از گستردگی شعر زنانه در این دوره دارد. ناگفته نماند كه شعر بیش تر آنان از تشخص و زبان زنانه بهره‌ای نبرده است و خواسته‌هاو مطالباتشان هم همان است كه در شعر مردان آن روزگار هست. (٦)
زنان برخی رساله هایسنت‌شكن را هم نوشته‌اند، مثلن بی ‌بی ‌خانم استرآبادی در سال ١٢۷٤ش معایب‌الرجال را درپاسخ به رساله ی تأدیب‌النسوان نوشت. نویسنده ی آن رساله كوشیده بود درخواست های جدید برایتغییرات اجتماعی و تحول در روابط میان زن و مرد را پس براند و به شکل های گوناگون زنان رااز شركت در فعالیت‌های اجتماعی نهی كند.
نگارش این رساله را می ‌توان بازتابی ازاضطراب درونی جامعه از تحولات روزافزون در دوران پرتنش مشروطیتدانست.
بی ‌بی ‌خانم كتاب خود را در پنج فصل در مذمت آداب و اخلاق مردان با زبانیگزنده و پرطنز نوشت و با نوعی بیی پروایی در به‌كارگیری لغات مصطلح در محافلمردانه، توصیف دقیقی از مشغولیات و مشغله‌های مردان به‌دست داد. بی ‌بی ‌خانم، ضمنتوصیف وضعیت زنان، به عوامل سدكننده ی پیشرفت آنان می ‌پردازد: "ما زنان از كار و كسبمعرفت دور مانده‌ایم و ممنوع از تماممراودات و تحصیل و محسنات و ادب و تربیتگشته‌ایم... كارمان فقط با صدمات و زحمات خانه‌داری و بچه‌گذاری می‌گذرد." (۷)
اینكتاب را می ‌توان گزارش زنده‌ای از تنش پدیدآمده در فرهنگ و زبان روزگاری متحولدانست و از دیدگاه جامعه‌شناختی و زبان‌شناختی مورد توجه قرار داد. آدمیت آن را "بحث و انتقاد زنی هوشمند در سنت تربیت زن و خانواده" می ‌داند. (٨)
                                                             ***
در سال‌هایمورد نظر ما  (دوره ی قاجار تا سال  ١۳٢٠ش) نخست زنان درباری و سپس زنان برخاسته ازخانواده‌های ممتاز (از نظر مالی یا فرهنگی) شانس نوشتن یافته‌اند، زیرا هم امكانتحصیل داشتند و هم فراغت مالی، به‌دلیل موقعیت ممتازشان مجبور نبودند با مشكلاتزنان معمولی دست‌وپنجه نرم كنند و استقلال رأی و اعتمادبه‌نفس بیش تری داشتندفخرالدولــه و تاج‌السلطنه دختران ناصرالدین‌شاه بودند، تاج‌ماه آفاق‌الدوله وبی ‌‌بی ‌خانم فرزند سركردگان نظامی عصر قاجار بودند و كلثوم‌خانم نیز از طریق شوهربه دربار وابستگی داشت.
هرچند در تاریخ ادبیات ایران، داستان‌سرا در مقایسه باشاعر اعتبار كم تری داشت، اما پژوهشگران احتمال می ‌دهند كه در ایران باستان، زناننیز به داستان‌سرایی در دربار شاهان می‌پرداخته‌اند؛ زیرا قصه‌گویی شفاهی هنر زنانبود و شهرزاد قصه‌گو، راوی هزار و یك شب، چهرمان صاحب‌نام این گروه است.(٩)
بااین‌همه، امیرارسلان (نوشته‌شده در سال‌های آغازین دهه ی ١٢٦٠ش) از نخستین آثار رواییموجود است كه یك زن ایرانی در پدید آمدن آن نقش مؤثری داشته است. زمانی كهنقیب‌الممالك داستان‌سرایی شبانه ی خود را آغاز می ‌كرد تا ناصرالدین‌شاه را خوابدررباید، فخرالدولـه پشت در نیمه‌باز اتاق خواجه‌سرایان جا می ‌گزید و گفته‌های نقیب الملکنقال‌باشی را با دخل و تصرف در جزییات می ‌نوشت. او زنی تحصیل كرده و شیفته ی رمان‌هایفرانسوی بود و در جوانی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت. (١٠)
امیرارسلان اثریبینابینی و حاصل یك مقطع تاریخی در حال دگرگونی است. اثری است دوپاره كه بخشی ازآن واقع‌گرایانه و در توصیف زندگی روزمره ی مردم است و بخشی شگفت‌انگیز و آكنده ازماجراهای جادویی.
فخرالدولـه به اندازه ی نقال‌باشی در شكل گرفتنِ این "آخرین رمانسنتی و طلیعه ی رمان نو فارسی" نقش دارد. حضور یك زن در جایگاه داستان‌نویس نشان ازعمق تغییر و تحولات جامعه ی ایرانی در اواخر سده ی نوزدهم میلادی دارد. (١١)
اهمیتخاطرات تاج‌السلطنه (١٢)، كه دیرتر (١٢٩٢ش) نوشته شد، در حسب‌حال‌گونه بودن آن است. اواز خود به‌عنوان یك زن سخن می ‌گوید و ویژگی ‌های روحی و دردهای درونی خود را توصیفمی ‌كند. در جامعه ی بسته ی عهد قاجار، تاج‌السلطنه ـ چون به قصد انتشار نمی ‌نوشت ـ بابی پروایی از خود می ‌گوید. او اثر خود را با جزءنگاری و خودكاویداستان‌پردازانه‌ای نوشته است و از طریق بیان تجربه‌های فردی در قالب خاطرات، بهرشد زبان نقل و روایت كمك كرده است. كوشش برای تصویر كردن مكان‌ها و دقیق شدن درحالات روحی و خصوصیات شخصیت‌ها نشان از تأثیر رمان‌های فرنگی بر نویسنده دارد: "خیلی میل داشتم مانند ویكتور هوگو یا موسیو روسو مصنف قابلی باشم و این تاریخ را وق‌العاده شیرین و مطبوع بنویسم". اخیرن برخی محققان انتساب این اثر بهتاج‌السلطنه را مورد تردید قرار داده‌اند. (١۳)
از دیگر زنان فاضل این عصر،كلثوم‌خانم، همسر عبداللطیف طسوجی تبریزی، بود كه "در دورانی كه از هزار مرد یکیسواد نوشتن و خواندن نداشت و خط آموختن به زنان را گناهی غیرقابل بخشایشمی ‌دانستند، وی با شوهر خویش در ترجمه ی هزار و یك شب مشاركتداشت... او در این كار سهمی بزرگ دارد". (١٤)
اما شاید بتوان تاج‌ماه آفاق‌الدولهرا "نخستین بانوی مترجم ایران" نامید. او نمایش نامه ی نادرشاه، اثر نریمان نریمانف، رادر سال ١٢٨۵ش از تركی به فارسی ترجمه كرد و در مقدمه ی آن درباره ی زندگی خودنوشت: "كمینه تاج‌ماه آفاق‌الدوله، همشیره آقای ابراهیم‌خان آجودانباشی [مترجمتیاتر ضحاك، اثر سامی بیك در ١۳٢۳ ق] عیال فتح‌الله‌خان ارفع‌السلطنه این كتابتیاتر نریمانف را از زبان تركی به پارسی ترجمه نموده، اگر سهو و خطایی دیدید، امیداست ببخشید". چنان كه دیده می‌شود، به لحاظ تسلط فرهنگ پدرسالاری تاج‌ماه به جایمعرفی خود، از برادر و شوهرش می‌گوید. هر چند این نشانه‌ها نیز می‌توانند تا حدودیموقعیت زندگی خانوادگی و اجتماعی او را ترسیم كنند. (١۵) در دوره‌ای كه ترجمه ی نمایشنامه‌های اروپایی رایج بود، ویژگی كار آفاق‌الدولـه انتخاب اثری ازنمایش نامه‌نویسان شرق، با مضمونی از تاریخ ایران است.
بعدها به نام های زنانمترجم دیگری نیز برمی ‌خوریم، ازجمله می ‌توان به جمیله فرخ اشاره كرد كه مترجمداستان در دوره ی دوم گاهنامه ی افسانه بود (١۳٠٩ش) و در دهه ی ١۳۳٠ش چند اثر ویكتور هوگورا هم به زبان فارسی برگرداند و جا دارد از دكتر فاطمه سیاح هم یاد كنیمكه در سال‌های پس از ١۳١٠ش در زمینه ی نقد ادبی فعال بود و نخستین زن ایرانی است كه بركرسی استادی دانشگاه تهران تكیه می ‌زند. (١٦)
                                                            ***
به‌تدریج با ورود زنان به عرصه یفعالیت‌های فرهنگی، شخصیت‌های زن در آثار ادبی نقش بارزتری پیدا كردند. همان‌طور كهزنان نیز فراغت و امكان بیش تری برای رمان خواندن یافتند. رمان‌های اجتماعی دهه ی١۳٠٠ش، مانند تهران مخوف مشفق كاظمی و شهرنازِ یحیی دولت‌آبادی، نشانگر دلمشغولینویسندگان به مساله ی زن است، درعین‌حال برخاسته از الگوبرداری ‌های آنان از رمان‌هایاحساساتی اروپایی هم هست. این مشغله‌های ذهنی همراه با پیدایش مؤسسه های آموزشی جدید وبرخورداری زنان از فرصت‌های آموزشی همسان با مردان، پدید آمدن نشریات زنان و نقشفعال آنان در جنبش درخواست حقوق خود، زمینه‌ساز پیدایش نویسندگان زن شد. اختصاصستونی به زنان در اغلب مجله های این دوره، می ‌تواند نشانه ی آن باشد كه زنان بخش قابلتوجهی از خوانندگان این نشریه ها را تشكیل می ‌دادند. به‌تدریج زنان كه هم خواننده و هم موضوعِرمان ها بودند، به خلق آن نیز دست زدند. زیرا برای ساختن هویت خود، به رمان ـ یعنی محلمناسب كشف دنیای درون ـ نیاز داشتند. داستان‌های آنان بازتاب نگرانی و دیدگاه‌هایگروه‌های گوناگون اجتماعی درباره ی زندگی دختران و زنان در وضعیت جدید است و گاهدشواری ‌هایی را بازگو می‌كند كه دختران و زنان با آن ها دست‌وپنجه نرممی كردند.
نخستین نویسندگان زن هدف از داستان‌نویسی را تربیت و تهذیب اخلاقهمجنسان خود می‌دانستند و می‌كوشیدند "كتاب‌هایی اخلاقی برای دختران بنویسند و بادادن پند و اندرز مستقیم، آنان را از خطرهایی كه در پیرامونشان وجود دارد آگاه سازند"." رمان در دست آنان همچون "تازیانه ی عبرت" است. از این رو "پایان اندوهبار" داستان‌هایعاشقانه‌شان را "به‌گونه‌ای طراحی كرده‌اند كه حس نفرت و پشیمانی را در دخترانمخاطب دامن بزند." (١۷) آنان، تحت تأثیر رمان‌های اجتماعی نویسندگان مرد، آثار خود رابا مضمون "فریب خوردن دختران و گرفتار شدن آنان در دام عشق جوانان هوسران" نوشتند و به نمایش سقوط عقوبت‌آمیز زنان از‌دست‌رفته پرداختند و آنان را همچون قربانیانتیره‌روزی تصویر كردند كه سرنوشتشان جنبه‌ای آموزنده می‌یابد. در واقع، روالاندرزنامه‌های مألوف را  كه برخی اخلاقی بودند و برخی انتقادی اجتماعی، ادامهدادند و نوشتنِ داستان را فرصتی برای انجام وظیفه ی اخلاقی خود دانستند. "اگرچه اینرمان‌ها از جنبه ی موضوع و درونمایه با رمان‌هایی كه مردان در این باره نوشته‌اند،تفاوتی ندارند، اما دارای ساختاری متفاوت هستند. در رمان‌هایی كه زنان نوشته‌اند،هشدارها و اندرزها به سرتاسر داستان راه می ‌یابند و داستان را به بیانیه‌ای اخلاقیتبدیل می ‌كنند. در پی هر رخدادی، اندرزها و هشدارهای هدایت‌كننده پدیدارمی‌شوند." (١٨) ایراندخت تیمورتاش و زهرا كیا ـ نخستین زنانی كه كتاب داستان منتشركرده‌اند ـ "درست هنگامی كه شخصیت اصلی به تنگنا می‌افتد به‌ناگاه در مقام اندرزگوبه صحنه" می ‌آیند و "زنگ خطر را به صدا درمی ‌آورند". (١٩)
مثلن تیمورتاش داستانخود را این گونه آغاز می ‌كند:
"یك داستان عجیب! برای عبرت خانم‌های جوان. ‌عاطفه. محبت، عاطفه، احساسات، عشق، پاك‌طینتی، سعادت و هزاران كلمات نظایر این ها دام‌هایفریبنده ی جوانانی هستند كه بوی انسانیت به مشامشان نرسیده و از همه ی عوالم دنیویمحروم و جز شهوت رانی و هوا ‌وهوس چیز دیگری نمی ‌دانند". (٢٠)
نویسنده، مانند اغلبرمان‌نویسان آن روزگار، برای مستندنمایی كار خود مدعی است كه داستان دختر تیره‌بختو جوان بلهوس (١۳٠٩ش) را بر پایه ی رویدادی كه در همسایگی او اتفاق افتاده، نوشتهاست. مریم، دختر چهارده‌ساله احساساتی و زودباور، با سنت‌هایی كه خانواده مظهرآن هاست درگیری دارد. او در راه مدرسه، فریب جوان زبان‌باز خوش‌ظاهری را می ‌خورد وبه خانه ی او می ‌رود. پس از چند روز موفق به رهایی از دام و بازگشت نزد خانوادهمی ‌شود. اما چون پدر و مادر او را نمی ‌پذیرند، به‌ناگزیر نزد جوان بازمی ‌گردد وزندگی ‌اش را به تباهی می‌كشاند.
تیمورتاش این سرگذشت را "درس عبرتی" می ‌داند "از برای دخترهای بی ‌تجربه، از برای خواتین احساساتی... كه نباید گول احساسات گرمجوانان بوالهوس را خورده و خود را اسیر پنجه ی بدبختی سازند". (٢١)
ماجرای داستان، كهاز زبان مریم روایت می ‌شود، در داستان‌نویسی آن روزگار تازگی ندارد. به‌ویژه آن كهنویسنده جا و بی جا در داستان حضور می ‌یابد، هشدار می ‌دهد و موعظه می ‌كند و رذایلبشری را به باد حمله می ‌گیرد، بی ‌آن كه کوششی در راه ساختن شخصیت‌های اثر خود ـمریم و جوان ـ بكند و كشش داستانی لازم را پدید آورد.
تأكید نویسنده بر نشاندادن فریبكاری "مردان قسی‌القلب و بی‌عاطفه" است كه "جنس زن در نظر آنان پست وحقیر می ‌باشد". از سوی دیگر، نگاهی ترحم‌آمیز به زنانی دارد كه به شكل اغراق‌آمیزساده‌اندیش و زودباورند.
نویسنده درعین‌حال از جامعه ی سنتی انتقاد می ‌كند كه باسخت گیری ‌هایش سقوط فریب‌خوردگان را شتاب می بخشد. او معتقد است که "قسمت عمده ی اینابتلائات از جهالت پدر و مادرهاست" زیرا جامعه و خانواده باید از نظر روحی واخلاقی جوانان را تربیت كنند. "آن مادری كه از روی جهالت طفلش را از اقدام بهكارهای زشت منع نمی‌كند، مادر نیست، بلكه جنایتكاری است موذی و...". (٢٢)
تیمورتاش،پس از دختر تیره‌بخت و جوان بلهوس، دیگر رمان ننوشت و پس از سقوط رضاشاه، بهخونخواهی پدرش عبدالحسین تیمورتاش، سیاستمداری كه در دوره ی رضاشاه مغضوب و مقتولگردید، درگیر سیاست شد و چندی روزنامه ی رستاخیز ایران را منتشر كرد و بعدها زندگی درپاریس را برگزید. (٢۳)
زهرا كیا (خانلری) در پروین و پرویز (١۳١٢ش)، تغییراتپدیدآمده در خانواده‌های اعیانی بر اثر رخدادهای انقلاب مشروطه را توصیف می ‌كند. اوبا نثری ساده و بی ‌پیرایه و از ورای سرگذشت شخصیت‌هایی كه پرداخت پیچیده‌ای ندارندو گاه در حد یك نام خلاصه شده‌اند، می ‌كوشد به سرچشمه ی بدبختی زن (سادگی وبی ‌تجربگی دختران و ازدواج‌های اجباری) برسد. داستان را نویسنده، راوی دانای كل،روایت می ‌كند و در پس هر حادثه‌ای در مقام اندرزگو ظاهر می ‌شود و كتاب را بهبیانیه‌ای اخلاقی بدل می ‌كند و درعین‌حال می ‌كوشد، با نقل نامه‌های پروین و بتول بهیكدیگر، بر تنوع روایت بیافزاید.
پروین، دختر كارمندی عالی ‌رتبه، با بتول، دختریاز قشر پایین جامعه، دوست است. بتول ازدواج می ‌كند و به شهرستانی می ‌رود. او درنامه‌هایی كه به پروین می ‌نویسد از زندگی خود ابراز رضایت می ‌كند. اما پروین، كهروشنفكر و اهل مطالعه و در پی كسب حقوق مساوی با مردان است، تحصیلات خود رانیمه‌كاره می ‌گذارد و به اصرار پدر و مادر همسر صاحب‌منصبی نظامی می ‌شود. پدر درزمان استبداد صغیر می ‌میرد و شوهر در حمله ی قوای عثمانی به غرب كشور كشته می ‌شود. بدبختی از پی بدبختی فرا می ‌رسد: خانواده دچار فقر و پریشانی می ‌شود، فرصت‌طلباناملاك پدر را غصب می ‌كنند و پروین، ناخواسته، همسر كارمندی عیاش و قمارباز می ‌شود وپس از چندی طلاق می ‌گیرد. پایان‌بخشِ داستان، مرگ مادر و برادر و سرانجام خود پرویناست.
كیا داستان خود را با پختگی بیش تری، در مقایسه با تیمورتاش، روایتمی ‌كند؛ به تلاش‌های پروین برای غلبه بر محدودیت‌های جامعه می ‌پردازد و رفتارهایناپسند اجتماعی را نقد می ‌كند. او از نگاه دختر روشنفكری از طبقه ی اعیان، "به انتقاداز اشراف و قضاتی می ‌پردازد كه مستبدین ضدمشروطه را به‌دلیل ظلم و تعدی از بینبردند، اما خود مستبد دیگری شدند".(٢٤)
كیا در کتاب رهبر دوشیزگان (١۳١۵ش) (٢۵) داستان دودختر به نام‌های ژاله و لاله را می ‌گوید كه، در سال قحطی دوره ی جنگ جهانی اول، بهفرزندخواندگی دو خانواده ی متفاوت، یكی فهیم و دیگری عامی و بی ‌سواد، پذیرفتهمی ‌شوند. ژاله تحصیل می ‌كند و خوشبخت می ‌شود، و لاله پس از ازدواجی ناموفق، بهمنجلاب بدنامی سقوط می ‌كند. نویسنده به شیوه ی خوگرفته ی خود، داستان را از دیدگاه دانایكل روایت می ‌كند و با آوردن نامه‌های دو دوست به یكدیگر، در جهت نمایش زندگی درونیو تحلیل روان‌شناختی آنان می ‌كوشد. اهمیت این شگرد از نظر ساختاری این است كهدیدگاه متمركز راوی دانای كل را به دیدگاه درون‌گرایانه ی اول‌شخص تبدیل می‌كند، تاذهنیات و درونیات فرد را مورد توجهی رمانی قرار دهد. او در سیر ماجراها دخالتمی ‌كند تا به خواننده هشدار دهد و نتیجه ی اخلاقی باب طبع خود را بگیرد و نظر خودرا درباره ی آزادی و كار زنان و روابط زن و شوهر بیان كند.
شخصیت‌ها بر پایه یویژگی ‌هایی تیپیك عمل می ‌كنند: ژاله و ناپدری ‌اش روشنفكرانی منزه‌اند، و لاله ونامادری ‌اش نشانه ی مجسم جهالت و بی ‌فكری. نویسنده از دیدگاه ژاله، وضعیت آموزشی،عقب‌ماندگی اجتماعی و خرافه‌پرستی عامه را مورد انتقاد قرار می ‌دهد. درعین‌حالتجمل‌پرستی و ظاهربینی را نیز می ‌نكوهد. او جهل و بی ‌سوادی را مانع رشد زنان، وتحصیلِ همراه با عمل درست را عامل رهایی آنان می ‌داند. كیا هم فرد و هم جامعه(به‌‌ویژه خانواده) را در تعیین سرنوشت جوانان مؤثر می ‌داند.
فخر عادل ارغون(خلعتبری) كه در مدرسه های ناموس و ژاندارك درس خوانده بود، هم ازجمله ی زنان نویسنده‌ایبود كه در داستان‌هایش به سختی ‌های زندگی دختران و زنان می ‌پرداخت. در داستانازدواج اجباری كه از نخستین شماره ی سال دوم روزنامه ی آیندة ایران (١۳١٠ش) به شكلپیوسته منتشر می ‌شد، سرگذشت غمبار دختری روایت می ‌شود كه پدرش از روی ناآگاهی او رابه ازدواج با مردی ناشایست وامی ‌دارد.
پس از انتشار چندین فصل از این داستان،فخر عادل داستان دیگری با عنوان سرگذشت یك زن نوشت كه به گفته ی او "تاریخچه ی حیات زنیشاعر و دارای نكات اخلاقی و ادبی و اجتماعی و مطالب شیرین و متناسبی است وبه‌عنوان درس آموزنده و الگویی برای دختران جوان منتشر می ‌شود". (٢٦) همچنین می ‌توان ازماه‌طلعت پسیان، مترجم و نمایش نامه‌نویس، یاد كرد كه در سال‌های پایانی حكومترضاشاه، همراه شوهرش ـ حسینقلی مستعان ـ مجله ی راهنمای زندگی (٢٠ ـ ١۳١٩ش) را منتشرمی ‌كردند.
نویسندگان مجله ی عالم نسوان یك دهه پیش از تیمورتاش و كیا شروع بهداستان‌نویسی كردند و مانند آنان "فقط به زنان شهری توجه داشتند... و از هرگونه توجهیا بحث جدی در مورد زنان دهقان یا عشایری كه به‌طور مختلط در كنار مردها كارمی‌كردند، پرهیز  داشتند ". (٢۷)  اما فضای داستان‌هایشان واقع‌گرایانه‌تر و گاه برخورداراز طنزی گزنده است. این داستان‌ها را می ‌توان نوعی "موردنگاری اجتماعی" به شیوه‌ایروایی دانست. نویسندة اغلب داستان‌های نشریه، یعنی دلشادخانم چنگیزی، گاه در داستان حضوردارد و گاه راوی آن است، نامی كه به‌نظر می‌رسد مستعار باشد. (٢٨) برخی از داستان‌های نشریه رانیز "بدرالملوك [بامداد]" نوشته است.
نثر آنان گاه شعاری و احساساتی می ‌شود،اما عمدتن روان و بهره‌مند از اصطلاحات عامیانه است. هر داستان را اغلب زنی خطاببه زنی دیگر روایت می ‌كند كه نویسنده لحن زنانه ی او را، به نسبت، خوب ساخته و میان زبان شخصیت‌های گوناگون داستان خود تفاوت گذاشته است. اما شخصیت‌ها تیپیك و درتقابل با یكدیگرند (‌بی ‌سواد و با سواد ـ ترقی ‌خواه و خرافی) و اسامی ‌شان نشانه‌ایاز ویژگی نوعی ‌شان است، مثل میرزا ابوالهوس (برای خواستگار) یا قدیم‌الحكما (برایحكیم عقب‌مانده).
نویسندگان عالم نسوان داستان‌ها و گزارش‌های تلخی ازآسیب‌دیدگی زنان بر اثر ازدواج‌های اجباری می ‌نوشتند و مهم‌ترین هدف خود را تبلیغازدواج‌ِ مبتنی بر عشق و تفاهم، از طریق ارتقای آموزش و تحصیل زنان و افزایش نقشآنان در حیات اقتصادی، می ‌دانستند.
آنان به سرنوشت زنانی می ‌پرداختند كه بر اثرابتلای شوهر به امراض مسری و مقاربتی بیمار شده‌اند. از این رو، در داستان‌هایی مانند "نمونه‌ای از دختران امروزی" بر ضرورت گواهی سلامتی مرد و زن برای ازدواج تأكیدمی ‌شود.
تحصیل علم و ارتقای شخصیت زنان بر اثر آموزش، به‌عنوان راهی برای رهاییاز وضعیت موجود، در كانون توجه نویسندگان نشریه قرار دارد (مثلن در داستان‌های "تحصیلات جدید" و "مرض مدرسه")، زیرا آنان معتقدند خرافاتی كه میان زنان رواج دارد ومانع رشد فردی و اجتماعی آنانست، با تحصیل رفع می ‌شود. از دیگر مضمون های داستان‌هاستاهمیت نقش مادر در تربیت دختران ("یك تصادف مفید") و احساس حقارت زنی بی ‌سواد درجمع زنان باسواد ("نخود توی شله‌زرد"). (٢٩)
                                                           ***
در نخستین داستان‌های نویسندگانزن، عشق موضوع ممنوعی است و روابط زنان و مردان تنها برای هشدار دادن به دختران و كریهنشان دادن باطن مردان توصیف می ‌شوند. این طرز دید هم نشانگر واقعیتی اجتماعی است که همتأثیر داستان‌های احساساتی غربی را نشان می ‌دهد و هم بیان کننده ی هراس زنان از ورود بهعرصه ی جذاب اما ناشناخته ی جامعه و پرتاب شدن به فضایی بازتر اما ناامن است. نویسندگانزن، نخستین گام‌های خود را در عرصه ی ادبیات داستانی با تردید برمی ‌دارند. آنان تحتتأثیر باورهای ریشه‌دار و درونی ‌شده، و درعین‌حال نگران از واكنش كسانی كه ورودزنان را به عرصه‌های اجتماعی باعث گمراهی آنان می ‌دانستند، بر گرته ی شیوه‌های ادبیمردان قلم می ‌زنند و سپری از داستان‌های خانوادگی و اخلاقی می ‌سازند تا نشان دهندهوشیارند و از فساد بیزارند تا راه خود را به جامعه ی فرهنگی باز كنند، به رسمیتشناخته و تأیید شوند.
آنان داستان‌های خود را بر پایه ی مبارزه ی خیر و شر ـ زنانساده‌دل و مردان فریبكار ـ نوشته‌اند، بی ‌آن كه قواعد زیبایی ‌شناختی داستان‌نویسیرا رعایت كنند. زیرا قصدشان پدید آوردن نوعی حسن سلوك یا نحوه ی رفتار پسندیده برایزنان، از طریق بازگویی سرنوشت‌های عبرت‌آموز است. "در پاره‌ای از این داستان‌هانویسنده ادعا می ‌كند كه ماجرا واقعیت دارد اما چفت و بست داستان‌ها آن‌قدر سست استكه بیش تر به تخیلات ساخته و پرداختة ذهن یك دختر نوجوان رمانتیك شباهت دارد".به‌واقع نیز چنین است، تیمورتاش و كیا داستان‌های خود را وقتی محصل بوده اند نوشتند وبعدها دیگر داستان ننوشتند و به روزنامه‌نگاری یا ترجمه ی داستان و تحقیقات ادبیپرداختند.
نخستین داستان‌های زنان، با همه ی خامدستی ‌هایی كه در شیوه ی نگارش یاصناعت آن ها مشاهده می ‌شود، از نظر سنت نویسندگی زنانه اهمیت دارند. اهمیت اینداستان‌ها در آن است كه نویسندگان آن ها پا به محدوده‌ای گذاشتند كه قلمروِ مردانشمرده می ‌شد. از همین رو، به تشویش‌ها و مشغله‌های خود در قالبی مذكر شكل دادند وهنگام تصویر كردن زنان آثار خود، شیوه‌های ادبی و نحوه ی نگاه نویسندگان مرد به موضوعرا تقلید كردند. آثار شعار
شنبه 16 دی 1391برچسب:, :: 22:26 :: نويسنده : نصــــــــــــــــــیری

رضا براهنی در کتاب "طلا در مس" می نویسد:
 

"تعریف شعر کار بسیار مشکلی است، اصولاً یکی از مشکل ترین کارها در این زمینه است، شاید بشود گفت که شعر تعریف ناپذیر ترین چیزی است که وجود دارد.

شمس قیس رازی در "المعجم فی معایر اشعار العجم" می نویسد:

شعر سخنی است اندیشیده، مرتب، معنوی، موزون، متکرر، متساوی، حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده."
این تعریف به چهار عنصر
اندیشه، وزن، قافیه، زبان نظارت دارد

دکترمحمد رضاشفیعی کدکنی از کتاب شفای ابن سینا بلخی فصل پنجم مقاله پنجم چنین نقل می کند:

شعر کلامی است مخیل، ترکیب شده از اقوالی دارای ایقاعاتی که در وزن متفق، و متساوی و متکرر باشند و حروف خواتیم آن متشابه باشند.»
اما خود وی (دکترکدکنی) نظر دیگری دارد و می نویسد:
"شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت، گویندهء شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس می کند."
در جای دیگر می نویسد:
"شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد."

شنبه 16 دی 1391برچسب:, :: 9:37 :: نويسنده : نصــــــــــــــــــیری

زبان و ادبیات جلوه گاه اندیشه ، آرمان ، فرهنگ و تجارب و روحیات یک جامعه است . انسان ها در گذر زمان از زبان برای

انتقال پیام ها ، عواطف و اندیشه های خویش بهره جسته اند و از ادبیات که زبان برتر است به عنو ان ابزاری در انتقال

بهتر ، بایسته تر و مؤثرتر اندیشه خود استفاده کرده اند . ادبیات ، در تلطیف احساسات ، پرورش ذوق و ماندگار کردن

ارزش ها و اندیشه ها سهمی بزرگ و عمده بر دوش داشته است . به همین دلیل هر اندیشه ای که در قالب مناسب

خویش ریخته شود پایا و مانا خواهد بود
.

شنبه 16 دی 1391برچسب:, :: 9:32 :: نويسنده : نصــــــــــــــــــیری

شاد ماندن به هنگامی که انسان درگیر و دار کارهای ملال آور و پرمسئولیت است، هنر کوچکی نیست.

شنبه 16 دی 1391برچسب:, :: 9:20 :: نويسنده : نصــــــــــــــــــیری

ادبیات کهن فارسی گره خورده با انواع مضمون های اساطیری و تاریخی و شخصیت ها و مکان هایی که از دل اسطوره و تاریخ و باورهای ریشه دار در آنها بیرون آمده و در هر دوره به شکلی در ادبیات و به ویژه شعر کلاسیک فارسی رخ نموده اند.
ضمن اینکه حضور اسطوره در ادبیات را نمی توان منحصر به آثار کلاسیک فارسی دانست.
کم نیستند قصه ها و شعرهایی که در عین معاصر بودن، تاثیر داستان ها و شخصیت های اسطوره یی بر آنها مشهود است.
«فرهنگ اساطیر و داستان واره ها در ادبیات فارسی» کتابی است که در آن نام بسیاری از داستان ها و شخصیت های برآمده از دل فرهنگ ایران همراه با شرحی که در موردشان آمده به چشم می خورد. مولف این کتاب، «دکتر محمدجعفر یاحقی» است.
یاحقی در این کتاب ضمن معرفی اسطوره ها و داستان واره های کهن، روایت های گوناگونی از آنها را به همراه نمونه هایی از ادبیات کلاسیک که از آن روایت ها تاثیر پذیرفته اند، آورده است. یاحقی در مقدمه «فرهنگ اساطیر و داستان واره ها»، درباره این کتاب نوشته است؛ «این کتاب بر آن است تا به شیوه یی تحقیقی و مستند به منابع و مدارک مربوط، نشان دهد که اولاً فرهنگ و شعر و ادب فارسی، در ورای اشارات و تلمیحات و رموز و مظاهر گوناگون، بر چه پشتوانه سرشاری از اندیشه و ادراک تکیه دارد، ثانیاً روشن کند درک ابعاد هنری و غنای فرهنگی آن، بدون اطلاع از این اشارات و کنایه ها و اسرار و رموز ممکن نیست و به عنوان وظیفه نهایی خویش، دانشجویان، معلمان و پژوهندگان ادب فارسی را در دست یافتن به این دقایق و گشودن برخی مشکلات، که در این رهگذر، خاصه هنگام رجوع به متون مختلف، رخ می نماید، یاری دهد.»

شنبه 16 دی 1391برچسب:, :: 9:16 :: نويسنده : نصــــــــــــــــــیری

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ادبیات و آدرس aghdasnasiri.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 5
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


صفحه قبل 1 صفحه بعد